شاعر با اخلاص ، مدّاح با وفا، مخلص اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام ((حضرت حاج آقاى هاشم زاده اصفهانى )) فرمودند: در اصفهان یک تکیه بانى بود بنام ((میرزا محمد)) که ایشان حالاتى داشت . یک روز به او گفتم براى ماتعریف کن که در این قبرستان چه دیدى ؟
عقیق: «در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت:
تحول نظام آموزش و پرورش در راه است؛ اسناد بالا دستی یكی پس از دیگری آماده, تصویب و ابلاغ می شود؛ این روزها برنامه ریزان سخت مشغول كارند. عناصر برنامه های درسی و آموزشی در حال تدارك و تمهید است؛ اما نگرانی اصلی هم چنان این تحول را با تهدید جدی مواجه می كند. مهم ترین عنصر تحول بنیادین آموزش و پرورش بی شك معلمان آن هستند, آماده سازی و ارتقای معلمانی كه صلاحیت های علمی و حرفه ای لازم را برخوردار باشند, كار ساده ای نیست كه یك روزه و یك شبه و یك ساله فراهم آید.
هم چنان سوال اصلی و مشكل اساسی پابرجاست, تحول با كدام معلم ؟ با كدام معیشت با كدام دل خوشی ؟
تكیه برجای بزرگان نتوان زد به گزافمگر اسباب بزرگی همه آماده كنی
خدا رحمت کند علامه بزرگوار محمد تقی جعفری این فیلسوف بی آلایش را. ایشان خیلی متواضع بودند، یک بار ایشان کتابی تحلیلی فلسفی مینویسند که با استقبال فراوانی در بین علمای حوزه روبرو میشود. طوری که کتاب فروشی اسلامیه در بازار تهران ویترین پشت مغازه اش را یکدست خالی میکند و فقط این کتاب را می گذارد...ایشان یک بار گذری وارد این مغازه میشوند، از مغازه دار میپرسند این کتاب چیست و چگونه است؟ یعنی از کیف و کمیت و قیمت...
مغازه دار که ایشان را نمیشناخته لبخندی میزند و نگاهی به ظاهر ساده و لهجه شیرین علامه می اندازد و میگوید: "حاج آقا اون کتاب سطحش خیلی بالاست به درد شما طلبه ها نمیخوره!"...علامه هم با لبخند تشکر میکنند و بیرون می آیند...
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح،بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد
ـ شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت پس همیشه شاد باش امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد
بزرگان دين گفته اند: عجله كار شيطان است مگر در چند مورد:
1- وقت نماز كه رسيد بايد عجله نمود كه وقت فضيلت آن نگذرد.
2- در دفن ميت بايد در صورت امكان عجله نمود.
3- در مورد دختر شوهر دادن در صورت امكان بايد شتاب كرد.
4- در اداى قرض بايد عجله نمود.
5- وقتى مهمان وارد خانه شد در غذا و طعام دادن به او بايد عجله نمود.
6- اگر گناهى از شخصى سرزد بايد در توبه عجله نمايد.
اگر خدا بخواهد ضرری به کسی برسد و تمام عالم جمع شوند، نمی توانند جلو آن ضرر را بگیرند و اگر خدا بخواهد خیری به کسی برسد، هیچ کس نمی تواند جلو آن خیر را بگیرد . عزت و ذلت در دست او است . سوره یونس ، آیه 107
میگفتند: زن و مرد مثل لباس برای یکدیگرند. باید عیب همدیگر را بپوشانند. میگفتند: هوای همسرت را در همه لحظهها داشته باش؛ خصوصا در مواقع ناراحتی و خستگی. میگفتند: دختر با لباس سفید به خانه شوهر میرود، با لباس سفید بر میگردد. میگفتند: زن و شوهر مایه آرامش همديگرند. باید نهایت تلاششان را بکنند که زندگی در آرامش بگذرد.
زن ظرف سکون و آرامش است، اگر مردی از خداوند آرامش و قرار را طلب می کند، خداوند می گوید: همسر اختیارکن، آنهم همسری مناسب خود، چون همسر به جامه می ماند، و جامه باید مناسب تن باشد، نه کوتاه و نه بلند، نه تنگ و نه گشاد، و هم باید متناسب با رنگ پوست باشد و هم از جنسی حلال و طیب فراهم شده باشد، همانگونه که پوشیدن برخی جامه ها مثل لباسی که از پوست بدن خوک باشد نجس و حرام است، یا حتی جامه ای که از پوست گوسفندی مردار باشد، که آن نیز جایز نمی باشد، زن نیز چون پوشش است و باید از راه حلال و شرعی در اختیار مرد قرار گیرد.
وگرنه زنی که در هر پارک و یا پارتی خود را هر لحظه به یکی عرضه می کند و سرانجام نیز به همسری یکی در می آید جز فتنه و نا آرامی با خود چیزی به ارمغان ندارد:
ماهی گاه خام شده و به ساحل آمده و کرمکی معلق را در آب می بیند و با چه ولع و حرص و شتابی به سمت آن هجوم می آورد و دهان را گشوده تا آن را طعمۀ خود سازد غافل از آنکه در دل این کرم، قلابی تمیز جای گرفته که جانش را خواهد گرفت، چون همینکه نیش قلاب را می چشد شست صیاد خبردار شده و او را بالا می کشد و همینکه از دریا بی اختیار بیرون می زند به تب و تاب افتاده و چه لرزه ای به اندامش افکنده می شود و تازه می فهمد که چه داده و چه برداشته است. آری، دریا را با همه عظمت و وسعت داد و کرمکی کوچک برداشت! و سزای او جیزی جز در دل آتش نشستن و کباب شدن نخواهد بود. و خدا همان دریاست. اما بیاییم ما آن ماهی نباشیم و این دریای بی انتها و بیکرانه را به هوای چیزهای ناچیز نبازیم وگرنه دل آتش نشیمنگاه ما خواهد بود.
« آب حیات با خداست و دیگران جز آتش چیزی با خود ندارند. »
خدایا کوه مشکلات که رو سر میریزه باز تو رو یادم میره و یادم میره که دوستم داری.، بیش از هرکسی حتی خودم. یادم میره تو از همه دورو بریام که امید بیخودی بهشون داشتم با من مهربونتری. منو ببخش. اگه حکمت سرنوشتی که برام رقم زدی رو نمیفهمم لااقل صبرش رو بهم بده.
منو همیشه عاشق خودت نگه دار بیشتر از قبل. ای مهربانترین یار
امام جعفر صادق (ع) حكايت فرمايد: روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.
در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.
افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.
و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است؛ و بايد دست او قطع گردد.
این سگ، اسمش Duke است ( در ادامه مطلب)و در پناه موهبت دموکراسی آمریکایی، توسط ساکنان مدرن و متمدن شهر کورمورنت، به عنوان شهردار این شهر، انتخاب شده است. دوران طلایی سیاست آمریکایی، با انتخاب شهردار دوک، یک سگ بیزبان هفت ساله، وارد دوران جدیدی شده است و باید منتظر اتفاقات جدیدی بود. آن دموکراسی مطلوبی که شبهروشنفکران داخلی، مدام از آن دم میزنند و برای آن، سینه، چاک میکنند، این است. دموکراسی آمریکایی، به انتخاب سگ میانجامد.
اگر حسین(ع) در عصر اینترنت بود و "هل من ناصر ینصرنی" را در فضای مدرن امروز منتشر می کرد، حتماً هزاران هزار نفر آن را لایک می کردند، هزاران بار این پیام به اشتراک گذاشته می شد و سایت به سایت و گوشی به گوشی پیامش می چرخید ولی آیا همه آنان جان شان در در دست می گرفتند و خود را قربانی راه حسین(ع) می ...
عاشورا پژوهي، ابعاد و محورهاي مختلفي دارد؛ ولي آنچه شايان توجه است، پرداختن به چرايي و تجزيه وتحليل و استخراج درس ها و پيام هاي حماسه عاشوراست.
آنچه که اين نوشتار نمايان مي سازد، درس ها و پيام هاي حماسه جاودانه عاشوراست. اين مقاله قبل از هر چيز، اصل پيام داشتن نهضت حسيني را مورد بررسي قرار داده، با بيان شعاع و گستره پيام اين حماسه، رهنمودهاي عاشورا را مخصوص گروه و مکتب خاصي ندانسته، بلکه قلمرو اين حماسه جاودانه را تا پهنه زمين و گستره زمان و مرز انسانيت پيش برده است.
سپس با استفاده از سخنان و عملکرد امام حسين (عليه السلام ) و اصحابش، پيام ها و درس هايي را درزمينه هاي اعتقادي، اخلاقي، عرفاني، اجتماعي، سياسي و انساني، استخراج و استنباط کرده است.
اسب سواری، مرد چلاق و افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه ی اسب را کشید و گفت: ... اسب را بردم، و با اسب گریخت!
اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد:
تو، تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم! مرد چلاق اسب را نگه داشت. مرد سوار گفت :
هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی ؛ زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند...
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین