*داستان واقعی و خیلی زیبا که در پاکستان اتفاق افتاده.خیلی قشنگ و جذاب و عجیبه*
پزشک و جراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، با عجله به فرودگاه رفت..
بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم..
˙·٠•✿ در هیاهوی زندگی دریافتم ؛ ✿•٠·˙ چه بسیار دویدن ها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم ، چه بسیار غصه ها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ، دریافتم کسی هست که اگر بخواهد "می شود" و اگر نخواهد "نمی شود" "به همین سادگی" کاش می دویدم
اما غصه نمی خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...
شاعر با اخلاص ، مدّاح با وفا، مخلص اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام ((حضرت حاج آقاى هاشم زاده اصفهانى )) فرمودند: در اصفهان یک تکیه بانى بود بنام ((میرزا محمد)) که ایشان حالاتى داشت . یک روز به او گفتم براى ماتعریف کن که در این قبرستان چه دیدى ؟
عقیق: «در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت:
تحول نظام آموزش و پرورش در راه است؛ اسناد بالا دستی یكی پس از دیگری آماده, تصویب و ابلاغ می شود؛ این روزها برنامه ریزان سخت مشغول كارند. عناصر برنامه های درسی و آموزشی در حال تدارك و تمهید است؛ اما نگرانی اصلی هم چنان این تحول را با تهدید جدی مواجه می كند. مهم ترین عنصر تحول بنیادین آموزش و پرورش بی شك معلمان آن هستند, آماده سازی و ارتقای معلمانی كه صلاحیت های علمی و حرفه ای لازم را برخوردار باشند, كار ساده ای نیست كه یك روزه و یك شبه و یك ساله فراهم آید.
هم چنان سوال اصلی و مشكل اساسی پابرجاست, تحول با كدام معلم ؟ با كدام معیشت با كدام دل خوشی ؟
تكیه برجای بزرگان نتوان زد به گزافمگر اسباب بزرگی همه آماده كنی
خدا رحمت کند علامه بزرگوار محمد تقی جعفری این فیلسوف بی آلایش را. ایشان خیلی متواضع بودند، یک بار ایشان کتابی تحلیلی فلسفی مینویسند که با استقبال فراوانی در بین علمای حوزه روبرو میشود. طوری که کتاب فروشی اسلامیه در بازار تهران ویترین پشت مغازه اش را یکدست خالی میکند و فقط این کتاب را می گذارد...ایشان یک بار گذری وارد این مغازه میشوند، از مغازه دار میپرسند این کتاب چیست و چگونه است؟ یعنی از کیف و کمیت و قیمت...
مغازه دار که ایشان را نمیشناخته لبخندی میزند و نگاهی به ظاهر ساده و لهجه شیرین علامه می اندازد و میگوید: "حاج آقا اون کتاب سطحش خیلی بالاست به درد شما طلبه ها نمیخوره!"...علامه هم با لبخند تشکر میکنند و بیرون می آیند...
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح،بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد
ـ شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت پس همیشه شاد باش امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد
بزرگان دين گفته اند: عجله كار شيطان است مگر در چند مورد:
1- وقت نماز كه رسيد بايد عجله نمود كه وقت فضيلت آن نگذرد.
2- در دفن ميت بايد در صورت امكان عجله نمود.
3- در مورد دختر شوهر دادن در صورت امكان بايد شتاب كرد.
4- در اداى قرض بايد عجله نمود.
5- وقتى مهمان وارد خانه شد در غذا و طعام دادن به او بايد عجله نمود.
6- اگر گناهى از شخصى سرزد بايد در توبه عجله نمايد.
اگر خدا بخواهد ضرری به کسی برسد و تمام عالم جمع شوند، نمی توانند جلو آن ضرر را بگیرند و اگر خدا بخواهد خیری به کسی برسد، هیچ کس نمی تواند جلو آن خیر را بگیرد . عزت و ذلت در دست او است . سوره یونس ، آیه 107
میگفتند: زن و مرد مثل لباس برای یکدیگرند. باید عیب همدیگر را بپوشانند. میگفتند: هوای همسرت را در همه لحظهها داشته باش؛ خصوصا در مواقع ناراحتی و خستگی. میگفتند: دختر با لباس سفید به خانه شوهر میرود، با لباس سفید بر میگردد. میگفتند: زن و شوهر مایه آرامش همديگرند. باید نهایت تلاششان را بکنند که زندگی در آرامش بگذرد.
زن ظرف سکون و آرامش است، اگر مردی از خداوند آرامش و قرار را طلب می کند، خداوند می گوید: همسر اختیارکن، آنهم همسری مناسب خود، چون همسر به جامه می ماند، و جامه باید مناسب تن باشد، نه کوتاه و نه بلند، نه تنگ و نه گشاد، و هم باید متناسب با رنگ پوست باشد و هم از جنسی حلال و طیب فراهم شده باشد، همانگونه که پوشیدن برخی جامه ها مثل لباسی که از پوست بدن خوک باشد نجس و حرام است، یا حتی جامه ای که از پوست گوسفندی مردار باشد، که آن نیز جایز نمی باشد، زن نیز چون پوشش است و باید از راه حلال و شرعی در اختیار مرد قرار گیرد.
وگرنه زنی که در هر پارک و یا پارتی خود را هر لحظه به یکی عرضه می کند و سرانجام نیز به همسری یکی در می آید جز فتنه و نا آرامی با خود چیزی به ارمغان ندارد:
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین