آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
خدا و مجنون
يك شبي مجنون نمازش را شكست.... بي وضو در كوچه ي ليلا نشست......
عشق آن شب مست مستش كرده بود..... فارغ از جام الستش كرده بود......
گفت يارب از چه خارم كرده اي...... بر صليب عشق دارم كرده اي........
خسته ام زين عشق دل خونم مكن......... من كه مجنونم تو مجنونم مكن.........
مرد اين بازيچه ديگر نيستم....... اين تو و ليلاي تو من نيستم.......
گفت اي ديوانه ليلايت منم.... در رگت پنهان و پيدايت منم............
سالها با جور ليلا ساختي..... من كنارت بودم و نشناختي....
کد را وارد نمایید:
عضو شوید
عضویت سریع