شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است #مکه بشود مرکز #ایران چه قشنگ است ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم تا بین #بقیع ش حرمی ناب بسازیم "یاحیدرکرار" زند نقش به زودی بر پرچم سبز #عربستان سعودی از روضه ی عباس شرف یاد گرفتیم یک عمر از او یکسره امداد ...
اهل ایرانم
روزگارم بد نیست
کشوری دارم من
که به اذعان خود غربیها
قدرت اول این منطقه است
چه کسی بود صدا زد تحریم؟!
چه کسی بود صدا زد لوزان!
سخن از افراط و سخن از تفریط است
من در این آبادی
دیپلماتی را دیدم
که همه اش میخندید
و رییسی که مرا اهل جهنم دانست
وبه من گفت که دلواپس چی هستی تو؟
رو به او کردم و با فرم ملیحی
که خودش میداند
همزبان گشتم و با او به سخن بنشستم
و برایش گفتم
آنچه را میدانم:
دل من آرام است
و دگر نیست دلم دلواپس
من خدایی دارم که دراین نزدیکی است
و دلم قرص به مردی است بزرگ
رهبری دارم من
رهرو راه علی(ع)
رهبری دارم من
که در این ورطه وانفسایی
و در این طوفانها
چشم در چشم دل او بستم
و دلم چون یک کوه
تکیه دارد به دل دریایش!
تو بگو یک ذره
تو بگو یک لحظه
نیستم دلواپس
چون که بعد از الله
که خدا حفظ کند آقا را
بگو ان شاءالله
چشم امید به دستان علی دارم من
او بگوید همگی میجنگیم
او بخواهد همگی میمیریم
او اگر امر کند
انتقام فدک و کرب و بلا را یکجا
ما از این دشمن دون میگیریم!
/هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جاری است پیکاری سترگ / روز و شب ما بین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیست / صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور و پریش / سخت پیچیده گلوی گرگ خویش ای بسا زور افرین مرد دلیر/ هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را در اندازد به خاک/رفته رفته میشود انسان پاک و انگه با گرگش مدارا میکند /خلق و خوی گرگ پیدا میکند در جوانی جان گرگت را بگیر/وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری گرچه باشی همچو شیر/ناتوانی در مصاف گرگ پیر دامها گر یکدگر را میدرند /گرگهاشان رهنما و رهبرند این که انسان هست اینسان دردمند / گرگهاشان اشنایان همند / گرگ ها همراه و انسان ها غریب /
ترانه سرایی و آهنگسازی این اثر توسط استاد رادمنش انجام شده است. رادمنش قطعه «نامه پدر» را به همه پدران ایران زمین بخصوص پدران چشم انتظار تقدیم کرده است چرا که این اثر در خصوص والدین عزیزی است که سال ها از فرزندان خود دور بوده اند و چشم انتظار بازگشت آنها به وطن هستند.
متن ترانه و آهنگ زیبای نامه پدر (پدر سامی یوسف) مخصوص روز پدر: در ادامه مطلب لطفا
در این بخش مروری می کنیم به چهره زن در آثار شاعران طنزپرداز و آثار ادبی این شاعران را که، به طنز یا به جدّ، خلق کرده اند؛
مورد مطالعه قرار می دهیم.
برخی از شاعران با بیان طنزآمیز خود شخصیت و مقام زن را ستوده اند؛ مانند سیداشرف الدین گیلانی. شعر سیداشرف الدین با صبغه اجتماعی و انتقادی اش، جایگاه ویژه ای در ادبیات مردمی و عامیانه این سرزمین دارد.
زن در شعر نسیم شمال
سید اشرف الدین حسینی گیلانی، متخلص به «نسیم شمال»، در آثار منظوم خود غالبا با دیدی مثبت به شخصیت زن و مسائل زنان پرداخته است. تفکر او در باره زن در عین حال که رنگ روشنفکرانه و غیر تعصبی به خود گرفته است. اما هیچ جا پا را از دایره شرع مقدس فراتر ننهاده است. حتی در مورد تعدد زوجات که او با آن به مخالفت برمی خیزد، قصد او انتقاد از شکل رایج چندزنی و اعتراض به هوس بازی مردان است که بدون رعایت عدالت و تساوی بین زنان اقدام به ازدواج مجدد می کنند. او عواقب نامطلوب چندزنی را گوشزد می کند و توصیه به اکتفا به تک همسری می نماید.
زبان شعری نسیم شمال، زبانی سخت طنزآمیز است. او با این زبان که سخت مورد توجه و استقبال عامه مردم است، به موشکافی مشکلات و مسائل اجتماعی می پردازد:
“ بــه نــام خــداونــد جــان و خـرد کــزیـن بـرتـر انـدیـشـه بـرنـگـذرد خــداونــد نــام و خــداونـد جـای خـــداونـــد روزی ده رهـــنـــمــای ”
- فردوسی -
به نام خداوند جان و خرد کــزیـن بـرتـر انـدیـشـه بـرنـگـذرد
خــداونــد نــام و خــداونـد جـای خـــداونـــد روزی ده رهـــنـــمــای
خـداونـد کـیـوان و گـردان سـپـهـر فــروزنــده مــاه و نــاهــیــد و مــهـر
ز نـام و نـشـان و گـمـان بـرتـرست نــگــارنــدهٔ بــر شــده پـیـکـرسـت
بــه بــیــنــنــدگــان آفــریــنــنـده را نــبــیــنــی مــرنـجـان دو بـیـنـنـده را
نــیــابــد بــدو نــیــز انــدیــشــه راه کــه او بــرتـر از نـام و از جـایـگـاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد نـــیـــابـــد بــدو راه جــان و خــرد
خــرد گـر سـخـن بـرگـزیـنـد هـمـی هــمـان را گـزیـنـد کـه بـیـنـد هـمـی
ستودن نداند کس او را چو هست مــیـان بـنـدگـی را بـبـایـدت بـسـت
خرد را و جان را همی سنجد اوی در انـدیـشـهٔ سخته کی گنجد اوی
بــدیــن آلــت رای و جــان و زبـان ســتــود آفــریــنــنــده را کـی تـوان
بـه هـسـتـیـش باید که خستو شوی ز گــفــتــار بــیکــار یـکـسـو شـوی
پــرســتـنـده بـاشـی و جـویـنـده راه بـه ژرفـی بـه فـرمـانـش کـردن نگاه
تـــوانـــا بـــود هـــر کـــه دانــا بــود ز دانـــش دل پـــیـــر بـــرنـــا بـــود
از ایـن پـرده بـرتـر سخنگاه نیست ز هـسـتـی مـر انـدیشه را راه نیست
دلتنگ یه لحظه ام
یه لحظه ی راحت روی سجاده همیشگی و دوست داشتنی
نشستن و هی با تو از خاطره ها و حال و آینده حرف زدن
و هی امیدوار بودن که تو با بارون، با باد، با اون عطر گلدون های تازه ی روی ایوون داری باهام حرف میزنی
خیلی دلتنگم خدا، خیلی
حالا فقط تماشا کن، مگه تا آسمون چقدر راهه؟
صدایی منو می خونه
صدایی که میگه: تو یک قدم بیا، من به سوی تو می دوم
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین